- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر کس به طریقی زده آتش جگـرت را بـیگـانه جـدا دوست شکسـته کـمرت را افـطار تو را زهـر به این حال کـشانـده یک کوزۀ سربسته زمین ریخت پرت را یـاقـوت مـدیـنـه بـه زمـرد زدی امـروز بدجـور عـوض کرده هـلاهـل اثـرت را از راه لبت رفـته ز چشمت زده بیـرون یک مرتبه سوزانده همه خشک و ترت را سرریز شد از طشت عـذابی که کشیدی خون لخته گرفته ست اگر دور و برت را چـیـزی بـروی طـشت بـیـانـداز نـبـیـنـد زینب که میآیـد به سرت دردسـرت را در راه زمیـن خـورده اگـر که نـرسیـده یک ذرّه به تأخـیر بکش پس سفـرت را اصلا بـه تـو آرامـش و لـبـخـنـد نـیـامـد شب کرده غم کوچه و سیلی سحرت را این در نه لگد خورده و نه اینکه شکسته بــردار ز لـولای در آخــر نــظــرت را عمامهات افتاد ولی پیـش خـودت هـست صد شکر نبـردست کسی تـاج سرت را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
خون دل خوردن شده هر روز،کار مجتبی هم غـریب هم آشـنا برده قرار مجتبی قـصۀ مظلـومی مولا رسیده بر حـسن آه شد با بیکسی طی روزگار مجـتبی روضۀ مکشوفه یعنی خاطرات کودکیش بین کوچه شد زمسـتانی بهـار مجـتبی هیچ کس سنگ صبورش نیست حتی همسرش وای ازین غم زهر کینه گشت یار مجتبی وای ازین غم کینه توزان جمل نگذاشتند تا که باشد پیـش پـیغـمبر مزار مجتبی تیرها از هر طرف میخورد بر تابوت او حضرت عباس گشته شرمسار مجتبی با حسینی که تمام هستیاش غارت شده در کـنـار پـیکـر قـاسـم قـرار مجـتـبی مثـل بابا میشود تـنها میـان دشـمـنان میدهد جان در غریبی یادگار مجتبی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکـنـد مـرا در یـم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خان حسن از همان روز شدم بیسر و سامان حسن بر جـبـیـنـم بنـویـسـید مـسلـمان حـسن دل خود را سر هـر بـام هـوایی نکـنم طلب عـشق ز هر بیسر و پـایی نكنم رو به هر قـبله و هر قـبله نـمایی نكنم پیش هر سفره كه پهن است گدایی نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چـقـدر لطـف به بـیـمـار جـذامی دارد خـنده در پـاسخ آن سائـل شـامی دارد وه که ارباب دو عـالم چه امامی دارد همه اینها غزلی هست به دیوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كیست حسن آنكه بخشندگیش گشته مَثل كیست حسن معنی حیّ علی خیرالعمل كیست حسن مرد نام آور پیكار جـمل كیست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مـظلـومـیت از غـربت بابا دارد قـد خـم، سیـنۀ خـون، دیـدۀ دریـا دارد جگـری سوخـته از زخـم زبانها دارد گر بگـوئـیم غـریب الـغـربـا جـا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همۀ خاطرهها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از حال پریشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن، در، کوچه بـاز هم خـاطـرۀ گـریه و مـادر کوچه قاتـل جـان حسن میشـود آخـر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
صحن و حرم و گنبد و گلدسته نداری بر روی کـسی خـانـۀ دربـستـه نداری آنـقـدر غـریـبـی كـه در ایـام شـهـادت در هـیچ خـیابان عـلـم و دسـته نداری بخـشنـدهای و کار به این که درِ خـانه مـست آمـده یا زاهـد وارسـتـه نـداری جـانم به فـدای تو که در قـلب سپاهت حـتی دو سـه فـرمانـدۀ دلـبـسته نداری افسوس که جز گرد و غـبار نفـس باد اطـراف خودت زائـر پیـوسـته نداری در سینۀ هر شیعه حرم داری اگر چه بـالای سـرت گـنـبـد بـرجـستـه نداری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت ابر کـرمش بر سر هر بام عـلم داشت بخـشید سه نوبت همۀ ثـروت خود را ارباب کرم بود که بر خلق کرم داشت تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود هرچند که مانند علی تـیغ دودم داشت زهر آمد و زد برجگر و زود برون زد از بس دل او ماتم و اندوه و الم داشت وقتی جگرش ریخت میان دل آن طشت گفتند که این حجت حق اینهمه غم داشت؟ بـا دیـدن اشـک دو بـرادر هـمه دیـدند دلهای غریبان جهان راه به هم داشت حتی به تنش فـتـنه گران رحم نکردند بر پیکر خود زخمهای از تیر ستم داشت بنویس وفایی که پس از این همه غُربت ایکاش که این حجت معبود حرم داشت
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
ایـنجـا هـمـه چـیـز مـیشـود آمــاده هـر کـس پـی حـل مـشـکـلـم افـتاده اینجا هـمه منـتـظـر که لب باز کنم تـا هـر چـه نـیـاز دارم ابـراز کـنـم خـادم به کنار من شب و روز زیاد دور و بر من عـاشق دلسـوز زیـاد در وقت عطش به آب سیراب شوم نگـذاشت بـرادرم که بیتـاب شـوم هرچند که خون جگرم بر لب هست خوب است که بالای سرم زینب هست بر زانـوی خـستهاش سـرم را دارد عــبـاس هـــوای دخــتــرم را دارد اینجـا هـمه پـیـشانی من میبـوسنـد دست و سر نـورانی من میبـوسند مـن سـوخـتـه جـانـم از بــلا امـا آه لا یــوم کــیــومــک ابـا عــبـد الـلـه اینجـا هـمه دور و بر من گـریـانـند فـردا هـمـه دور قـتـلـگـه خـنـدانـند اینجا همه هستیم و به دلها غم نیست فردا به کنار خواهرم محـرم نیست فـردا همـۀ نیت دشـمن سـر توست فردا همه چشمها به انگشتر توست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
شود به اذن تو دریـا، سـراب هم حتی شود به نام تو مـوجی، حباب هم حتی کریم نیست کسی پیش سفرهات هرچند به نـام او بدهـنـد آب و تـاب هم حـتی نشستهام سر راهت مگر که یک لحظه تـو را نـگـاه کـنـم با نـقـاب هـم حـتـی همین که از تو بخواهیم باز شیرین است اگـر دعـا نـشـود مـسـتجـاب هـم حـتی تمامِ خلق رهـین شکـوه عـزّت توست اگر شوی تو به ذلّت خـطاب هم حتی به بغض تو شده کافر، اگرچه او به رسول به زور داده شـود انـتـساب هـم حـتـی فـقط به پای مـزار تو بوده که آمیخت به اشک غم، نفس اضطراب هم حتی خدا کند پسری مـادرش زمین نخـورد خـدا کـند که نـبـیـند به خواب هم حتی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مــاتـم زدهام مــاتــم آقـاسـت بـهـشـتـم در مـاتـم این شاه چه زیـباست بهـشتم چون خـانۀ صدیـقـۀ كـبـراست بهـشتم هرجـا كه بسوزند هـمانجاست بهـشتم خوب است كه با اشك بشویم دهنم را كـز عـرش میآرنـد دَم "یا حـسنم" را ای حُـسن خـدا در نظـر حـیـدر كرّار ای گـوهــر والا گُـهــر حــیـدر كـرّار ای مـظهـر پـا تا به سـر حـیـدر كرّار ای روی تو قـرص قـمر حـیدر كرّار هر چند بدم، رو سیهم، پَـستم و زشتم مـن بـنـدۀ ســالار جــوانـانِ بـهـشــتـم گفتند كه غم داری و غـمخوار نداری مـثـل پـدرت بـیكـسـی و یـار نـداری در خـانۀ خود مَـحـرم اسـرار نـداری آقـا، تو نـیـازی به كـس و كـار نداری كافی ست كه آقای ابالفضل و حسینی یعنی همه جا حضرت بین الحـرمینی با بال و پر سوخته، پرپر مزن این قدر با این جگرِ سوخته، پرپر مزن این قدر ای شعله ورِ سوخته، پرپر مزن این قدر با یادِ در سوخته، پرپر مزن این قـدر بالای سرت اینكه چنین زار نشـستهست چشمی بگشا، حضرت پهلوی شكستهست این بسترِ افتاده، خودش بستر روضهست این طشت كنار تو، خودش منبر روضهست با اینكه حسین بن علی محشر روضهست گیسوی سپید تو، خودش آخر روضهست این زهر كه دور جگرت گرم طواف است همدست همان ضربۀ سنگین غلاف است دل از تو رمیده ست چِهل سال جلوتر غم را طلبـیـده ست چِهـل سال جلوتر قــدّ تو خـمیـده ست چِهـل سال جلوتر رنگ تو پریـده ست چِهـل سال جلوتر هرچند كه در ماه صفر سوگ تو برپاست مرگ تو همان لحظۀ افتادن زهراست ارباب دو عـالـم خـبرت را كه شنـیده تـا خـانـۀ تـو در وسـط كـوچـه دویـده با دیـدن حالَـت، جگـرش تـیر كـشیـده شمشـیر ابالـفـضلِ علی، جـامه دریـده دیـدنـد مـلائـك هـمه بیطاقـتـیاش را آشــوبِ دل سـوخـتـۀ غــیـرتـیاش را باید كه بمیرم، كه پریـشان شده زینب با دیـدن حـال تو هـراسـان شده زینب آن قدر چكیده ست كه باران شده زینب دلـواپـس فـردای عـزیزان شده زیـنب ای كاش كه داغـت به دل او نـنـشـیـند خون جگـرت را به دل طـشت نـبـیـند از طشت سخن گفتم و یك دفعه فضا رفت تا شـام بـلا، پـایْ به پـایِ اُسـرا رفـت قدری كه در آن بزم، سوی طشت طلا رفت چشم دل من پای سر خـون خـدا رفت چون دید چنان چوب به لبهاش نشسته فهـمـیـد كـه دنـدان ثـنـایـاش شـكـسـتـه
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت امام مجتبی علیهالسلام
من حسینم که صفا بخش دو عالم هستم سالهـا صاحب شبـهـای محـرم هـستـم من حسیـنم که برایم همه زاری دارند تا بـیـایـنـد حـرم لحـظه شماری دارند سالها هست که یک عـالمه زائر دارم یک جهان منبری و شاعر و ذاکر دارم دور و نزدیک همه از سر صبحی تا شام همه با عرض ارادت شده مشغول سلام عاشقان روز و شب سال به من میگریند خوب و بد باز به هر حال به من میگریند همه هستند عزادار، چهل شب گریان به من و حال پـریـشانی زینب گـریان اربعین را همه دیدید چه شد دور و برم چـقـدر زائـر دلـسـوخـتـه آمد به حـرم گرچه در هر دو جهان عاشق و مجنون دارم ولی از غربت یک مرد دلی خون دارم نام او می بـرم و لرزه می افـتد به تـنم من جگر سوختۀ غـربت و داغ حسنم تو که زوّار نـداری به فـدای تو حسن حـرم انگـار نداری به فـدای تو حسن دوستان تو کم و دشمن تو بسیار است آنچه در دور و بر خویش نداری یار است مثل تو هیچ کسی این همه بی زائر نیست در همه سال چرا روضۀ تو دائر نیست روضه هم باشد اگر باز همه بی خبرند گریه کن هات برادر چقدر مخـتصرند یاد داری چـقـدر یـار و مطـیعـت بودم سالـهـا زائـر شـبـهـای بـقـیـعـت بـودم کاش می شد بدهم بـاز خـدا را قـسمت تا که زوّار خودم را بـفـرستم حـرمت چقـدر طعنه به تنهـایی تو هـمـسر زد دوست زد زخم زبان، دشمن تو خنجر زد پـشـت خـیـمـه هـمـۀ لـشـگـر تو آمـاده تا که بـیرون بکـشند از قـدمت سجاده دوستانت هـمگی عرض ارادت دارند جنـگ بر پـا نـشده نـیت غارت دارند باز هم شکـر که در خـیـمه نیامد آتش یا که بی تاب نشد هیچ کسی وقت عطش گرچه بر خیمۀ تو پنجه گشودند حسن زن و فرزند تو در خیمه نبودند حسن از تو سجـاده و از من بدنم غارت شد زره و خاتم و خُود، پیرهنم غارت شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یک لحظه مرا دور ز ماتم نگذارید در سینۀ من غیر غمش غـم نگذارید ما زخمیِ عشقـیم به روی جگـر ما یک مرحمتی کرده و مرهم نگذارید با لطف حسن بوده، حسینی شده عالم این را به همه گفته و مبهم نگذارید گر مرده شود زنده ز لطف گل زهراست آن را به حساب گـل مریم نگـذارید دو ماه، عـزادار حسینید و ابالفـضل این یک شبه را بهر حسن کم نگذارید در وصف رخش شعر بگویید و حسن را بی محتشم و دعبل و میـثم نگـذارید مقـتـل بنـویـسید برایش، محـنـش را بی سیـد طـاووس و مـقـرّم نگـذراید بی گـنـبد و پرچم شده او پیـشنهادی دارم به حساب دل سنـگـم نگـذارید با نـیّـت هـمـدردیِ او روز عزایش در هر حرمی تا، شده پرچم نگذارید
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تـنـش را با دم تـکـبـیر بُـردنـد کنارش دست بر شمشیر بردند ملائک پـیـکـر پـاک حـسن را به سوی فـاطـمـه با تیـر بردند ***************** تمام تیـرها بر پـیکـرش خورد یکی از تیرها بر حنجرش خورد یکی بر سیـنه و بـازو و پهـلـو تمامش را به عشق مادرش خورد ***************** کـشـیـدنـد از تن او تـیـرهـا را کسی پـوشید روی مجـتـبی را شنـیدم هـاتـفی از آسمان گـفت گـرفـته سهم خود از کربلا را ***************** بــرای تـو دلــم دارد بــهـانــه گـرفت از آه مـن آتـش زبـانـه به زیر لب حسین اینگونه میگفت الـهـی دفـن میگـشتـی شـبـانـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هرکس که بر کـریـم پنـاهـنده میشود دل مـُرده هـم اگر برسد زنـده میشود آنقـدر میدهـنـد که شـرمـنـده میشـود آیا به روز حـشر سـرافکـنـده میشود واللهِ اعــتــقـاد مـن ایـن اسـت تـا ابــد زیـن خـانـه نـا امـیـد گـدایـی نمیرود وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت این چـهـرۀ سیـاه کمی شستـشو گرفت کم کم تـمام زنـدگـیام بـوی او گرفت اینگـونه بود بیسـر و پا آبـرو گرفت از آن بـه بـعـد خـانـۀ دلــدار شـد دلـم تا آمـدم به خـویـش گـرفـتـار شـد دلـم امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود بـی یـا حـسن تـجـلّـی یـا رب نمیشود زلـفـی که باد خـورده مرتب نمیشود هر کس به هم نریخت مقرب نمیشود آتـش زده هـوای وصالت به جـان من یـا ایـهـا الـکـریـم و یـا ایـهـا الحـسـن ما را خـدا کنارِ کـریـمان بزرگ کرد ریزه خـورِ دیارِ کـریمان بزرگ کرد آنقـدر در جـوارِ کـریمان بزرگ کرد انگـار از تـبـارِ کـریمان بـزرگ کرد عمری به دستگیریات اقرار کردهایم مـا اعـتـمـاد بــر کــرم یــار کـردهایـم عمری سبو ز جـام کرم میزنم حسن نقش تو را به چـشم ترم میزنم حسن سربـند سبـز رویِ سرم میزنم حـسن با نـام تو به سیـنه حـرم میزنم حسن باید مـدینه محـشر کـبـری به پـا کـنیم بـالای قـبـر تـو حـرمی را بـنـا کـنـیـم از راه دور دسـت تــمــنّـا گـرفـتـهایـم عمریست در حـریم تو مأوا گـرفتهایم دستان خـویش سوی تو بـالا گرفتهایم هر چه گـرفـتـهایم ز زهـرا گـرفـتهایم بـیهـوده نیست آبـروی رفـته میخَـرَند فـرزنـدها ز مـادرشـان ارث میبـرند چـشـمـان من به سـوی درِ بستۀ بـقـیع بُغـضی ست در گـلـویِ درِ بـستۀ بقیع سـر مـینَهـیــم رویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع گـریـه شـده وضـویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع ای کاش پرچمی سرِ این قبر میزدیم با گریه پرچـمی سرِ این قـبر میزدیم قربان آن جگر که چهل سال پاره بود زخمی از آن شکستگی گـوشواره بود در کوچهها فقط پیِ یک راهِ چاره بود با مـاه رفـته بود و عـصایِ ستاره بود چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش بگذاشت، پا به چادر و رد شد ز مادرش در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت چـشمش ندید، راهـنـما احـتـیاج داشت پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت سیلی که خورد، ضربۀ پا احتیاج داشت؟ لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست بادستِ بسته شخصیت یار او شکست از آن به بعـد خـنـده به لبها حـرام شد تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد در شهـر، آلِ فـاطـمه بـی احـتـرام شد توهـینِ بر عـلی همه جا لـفظِ عـام شد دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست بر منبر پیـمـبـر و جـایِ عـلی نشست آهسته تـر قـدم بزن ای مـردِ کـوچهها بشکن سکوتِ بیکسی و سردِ کوچهها مـویت سپـیـد کرده دگـر دردِ کوچهها یـادت نـرفـته خـنـدۀ نـامـردِ کـوچـهها دیـدی ز مـالـیـات مغـیـره مـعـاف شد اینهـا سپـاسِ شـدّت ضـربِ قـلاف شد لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده زخـمِ زبـان بـه سـیـنـۀ درد آشـنـا زده صبـر تو طـعـنـه بر هـمـۀ انـبـیـا زده صلـحِ تـو ریـشـۀ هـمـۀ فـتـنـه را زده آری چـکـیـدۀ عـلی و مصطـفی توئی بنـیـانـگـذار نـهـضتِ کـربـبـلا تـوئـی با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم تصویـرهایِ چـشم ترت ریخـته به هم خانه دوباره در نظـرت ریخـته به هم بیرون بریز خون جگرهای خود حسن کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن خونین دهن ز کـربـبلا حرف میزنی از ماجـرایِ رأس جـدا حرف میزنی از نیزههایِ بیسر و پا حرف میزنی از لشگـری بدون حـیـا حرف میزنی گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند شکـر خـدا مـحـارمِ تـو دورِ زیـنب اند دستِ حرام زاده به معـجـر نمیخورد ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمیخورد آتش زبانه اش به مویِ سر نمیخورد با نـاسـزا به زیـنب تو، بـر نمیخورد خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست آهسته جان بده که ابالفضل زنده است در کـربـلا سپـاهِ حـرامـی چه میکنند با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره میکنند پـوشـیـۀ زنـان حــرم پــاره مـیکـنـنـد زنهـا و دخـتـران هـمه آواره میکـنند زینب پس از حـسین گـرفـتار میشود آواره بـیـن کـوچـه و بـازار مـیشـود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـالا بیـار زهر عدو را میـان طـشت آری بـده تـمـام غـمت را نشان طشت تازه بهار غـربت تو رونـما شده است گل کرد باغ خاطرهات در خزان طشت از بس که پاره پاره دلت پیش چشم او است طاقت نمانده است گمانم به جان طشت تعداد زخم های دل تو ترک زده است در هم شکسته پای غم تو توان طشت مرغان خون جگر همه ققنوس میشوند در آتشی که شعله زد از آشیان طشت هر چه سکوت کرده لبت سالها بس است وقتش رسیده گفته شود از دهان طشت از کـوچـه فـاش میشود ابعـاد تازهای پُر کرده است گوش فلک را، فغان طشت دارد به گوش میرسد ایـنجا کـنار تو بانو نرو به خاطر زینب؛ بمانِ، طشت "لا یومِ..." تو شروع غریبی دیگری است افتاد پرده از غـزلـم، شد عـیان طشت آن مجلسی که لرزه به قلب غزل گذاشت در پیش چشم فاجعه خون شد، جهان طشت خورشید را گرفته به آغوش غرقه خون دارد غروب میچکد از آسمان طشت آن خیزران مست پر از کینه میخورد هم بر لبان عشق وَ هم بر لبان طشت تازه شروع قصه از اینجا است، دخترش! پـایـان نـدارد آه چـرا داستـان طـشت؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
داستان عـشق او عـمر یک ازل دارد با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد تیغ قـاسمش گویا ارثی از جـمل دارد با وجود او عـباس پهـلوان و یل دارد کـاروان عـاشورا بی حسن نشد عازم جـلوه حسیـن اکـبر، جلـوه حسن قاسم دست آسمان چـیـده دست سورۀ کـوثر میـوههای رویایی از درخت پیـغـمـبر پس تو عزّت عرشی از بهشت هم برتر تـو بهـشت بـابـایـی زیـر سـایـۀ مـادر گـاه جـنّت الـزهـرا گاه جـنّت الحـیـدر پس تو را نمیخوانیم یک غریب بی لشگر تو که لشگری برتر از فرشتهها داری هر که دیده ات گفته هـیبت خـدا داری صحبت از غریبیِّ، مرد خون جگرها شد باز روضۀ مردی که غریب و تنها شد باز روضه آقا روضـههای زهـرا شد مادری به پشت در جان فدای مولا شد ناگهان جـسارت ها کینهها هـویـدا شد مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد
: امتیاز
|
زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
نیـمۀ شب زهـر بر داغ دلـم کـاری شده غربتم در خانهام عمریست تکراری شده خون دلهایی که خوردم از لبم جاری شده خواهـرم زینب کجایی موقـع یـاری شده من که عمری مهربانی کردهام با اهل شهر قسمتم آخر ز دست همسرم گردید زهـر من که عمری گریه کردم از فراق یارها گـریه کردم با نظر بر تـیغ ها، مسـمارها گـریه کردم با نگـاهی بر در و دیـوارها با عبور از کوچه های شهر مُـردم بارها از در و دیـوارهای شهـر دیگـر خـستهام روضه خوان حیدر و آن دستهای بستهام نیست مثل من کسی از راز مادر با خبر شکر حق گویا نشد از کوچه حیدر با خبر گرچه بابا بود از جـریـان آن در با خبر نه پدر، زآن، با خبر شد نه برادر با خبر یاس پیغمبر چو پرپر بر زمین افتاده بود گوشواره گم شد و مادر زمین افتاده بود رفتن از ماندن به یادِ داغِ مادر بهتر است وقت جان دادن سرم بر پای خواهر بهتر است گر تو باشی زینبم حال برادر بهتر است دیدن خون جگر در تشت از سر بهتر است خواهرم زینب پس از این هستیِ من هستِ تو قـاسم و عبـدالـلهم را میسپارم دست تو میزنندت با عصا و سنگ، تک تک یا حسین روز تو بدتر ز روزم هست بی شک یاحسین پیکـرت مثل زره گردد مشبّک یا حسین غم مخور بر من که لا یومَ کَیومک، یا حسین کُشته در اوج عطش بی یار و سقّا میشوی وای از آن روزی که در گودال تنها میشوی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عـمری در آشیـان غـریب مدینـهایم مـا از فـدائـیـان غـریب مـدیـنـهایـم ما را صدا زنید نمک گـیر مجـتبی مـدیـون لـقـمه نان غـریب مدیـنهایم هستیم اگر گـدای حسین، زیر منّـته الطـاف بـی کـران غریب مدیـنـهایم این افـتخـار ماست فـقـط زیـر سایۀ دسـتـان مـهـربـان غـریب مدیـنهایم سالی یکـی دو روز کـفایت نمیکند هر روز میهـمـان غریب مـدینـهایم ذکر حـسن به ما پر پـرواز میدهد مـرغـان آسـمـان غـریب مـدیـنـهایم زهرا، علی، حسین دعاگویمان شوند وقتی که روضه خوان غریب مدینهایم خانه خراب غصۀ این قبر خاکی و بی شمع و سایبان غـریب مدیـنهایم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
در کـوچه پـای آمدنـش تـیـر میکـشد از سمت گـوش تا دهـنش تیر میکشد این طفل هر زمان که به در میکند نگاه بی وقـفـه چـارچوب تنش تیر میکشد مـادر چـقـدر دلنگـران سکوت اوست فـهـمـیـده سیـنـۀ حـسنـش تـیر میکشد نام حسن ردیف غزلهای غربت است حتی ردیـف تَن تَ تَـنـَش تیر میکشد این بار زهـر کـینه بر او کارگـر شده هی لخته لخته هی دهـنش تیر میکشد زینب نـشستـه پـارۀ تن را نظـاره گـر با هر نفـس نفـس، بـدنش تیر میکشد از بس که گریه کرده در این ماتم عظیم چـشمان خیس سینه زنش تیر میکشد شـاید که یـاد کـربـبلا میکـنـد حـسین وقـتی که دارد از کـفـنش تیر میکشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پر کشیدم در هـوای با صفای مجـتبی که رها میگردم امشب در هوای مجتبی جای معنای کرم نام حسن باید نوشت حـاتـم طایی گـدای دست های مجـتـبی پـا به پـای فـاطمـیـه باید ای اهـل بکاء بیشتـر گریه کـنم پـای عـزای مجـتبی در قیامت مستحق لطف زهرا و علیست عاشقی که دل سپرده بر ولای مجتبی از دلم دل میبرد در گوشۀ "باب الجواد" فکر "باب القاسم"صحن و سرای مجتبی خاطرات کوچهای باریک؛ داغ فاطمه مانده روی خاک کوچه ردّپای مجتبی زهر مثل خنجری از حنجرش خون میمکید گوشۀ حجره به پا شد کربلای مجتبی یا کـریـمم بر فـراز قـبـر آقـایی کـریم التـماس دست های خـالی مـایی کـریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دنیـا چه با عـزیـز دل بـوتـراب کرد؟ ابری رسید و خون به دل آفـتاب کرد سنی نـداشت یکـشبه مـویش سفـید شد رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد از کـوچـههای تـنگ دگر رد نمیشود این کوچهها چقدر حسن را عذاب کرد! دستی که خورد بر روی مادر به کوچهها آن دست گـنبد حسنش را خـراب کرد چون روزه بود تشنگیاش اوج میگرفت وقـت اذان رسـیـد تـقـاضـای آب کـرد فـهمـیـد آب نیـست ولی باز سر کـشید این زهر لعنتی جگرش را کباب کرد سوزاند زهر از نوک پا تا سرش ولی چون راحـتش نمود ز دنیا ثـواب کرد از دوست زخم خورد و ز بیگانهها جدا دنـیـا چه با عـزیـز دل بـوتـراب کـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از بـارِ داغـش پشتِ پـیغـمبر شکـسته تنهـاتـرین سـردار بیلـشگـر شکـسته سجـادهاش بر غـربتِ او گـریـه کرده پـایِ غـریـبـیاش دلِ منـبـر شـکـستـه بخشید آنکَس را که زد خنجر به ساقَش او دستگـیـری میکـنـد از هر شکـسته تـا زهـر را نـوشـیـد فـرمـود:آه مـادر راحت شد این آئـینـۀ یکـسر شکـستـه بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست امـا دلـم را نـاکـسـی دیگـر شکـسـتـه یک کـوچۀ باریك و دو دیـوارِ سنگی یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته در زیر پـاها گـوشـواره خـوردتر شد خـنـدیـد وقـتی دید نیـلـوفـر شـکـسـتـه خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت فهـمیـدم از دیـوارِ کوچه، سر شکـسته لایـوم کَ یومَک حـسیـنم گریه کم کن تنها نه من، از گریهات خواهر شکسته میبیـنـمت با مـادرم بر شیـبِ گـودال در لا به لایِ نیـزه و خـنجـر شکـسته ای کـاش میشد تا نـبـیـنم ساربـان هم انـگـشت را دنـبـال انگـشتـر شکـستـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای كه داغ تو شراره به دل خواهر زد مرغ دل در قـفـس سینـۀ من پرپر زد چه كسی آتش كین زد به دل سوختهات كه غمت شعلۀ غم بر جگر خواهر زد آسمان كاش به روی سرش آوار شود آن كه از پشت سر تو به دلت خنجر زد آن كه آتش به حرمخانۀ عصمت زده بود طعنـه و زخم زبان بر دل تـو آخر زد چشمم افتـاد چو بر باغ پُـر از لالـۀ تو پـاره هـای دل تـو، بـر جگـرم آذر زد از حـریم نبـوی تـا كه جـدا شـد بـدنت دشمـن آتش ز غمت بر تن پیغمبـر زد تیـر زد بـر بـدنت دشمـن دیـرینـۀ مـا باهمان دست كه سیلی به رُخ مادر زد خون دل ریخت حسینم كه گه دفن تو دید تیر بگذشته ز تابوت و ز پیكر سر زد دفتر شعـروفائی ست پُر از خون دلش بس كه فریاد به سوگت ز دل مضطر زد
: امتیاز
|